گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام حسین
جلدششم
1 / 19نگریستن یاران امام علیه السلام به جایگاه هایشان در بهشت


علل الشرائع به نقل از محمّد بن عماره : به امام [ صادق علیه السلام ] گفتم: مرا از یاران حسین علیه السلام و رفتنشان به پیشواز مرگ ، باخبر کن . امام علیه السلام فرمود: «پرده از پیشِ چشمشان ، کنار رفت تا آن که جایگاه هایشان را در بهشت دیدند، و هر یک از آنان ، به شهادت اقدام می کرد تا به همبَر شدن با حوریان و جایگاهش در بهشت برسد» .

الخرائج و الجرائح :از امام زین العابدین علیه السلام روایت شده است : «هنگامی که شبِ شهادت حسین علیه السلام در رسید ، میان یارانش ایستاد و فرمود : اینان ، مرا می خواهند ، نه شما را ؛ و اگر مرا بکُشند ، به سوی شما نمی آیند . پس خود را نجات دهید و دریابید که شما ، آزادید [ و بیعتم را از شما برداشتم ] ؛ و اگر تا صبح با من بمانید ، همه شما کشته می شوید . آنان گفتند : تو را وا نمی گذاریم و زندگیِ پس از تو را نمی خواهیم . امام علیه السلام فرمود : همگی تان ، کشته می شوید و حتّی یک نفر از شما نمی تواند نجات پیدا کند . همان گونه نیز شد که امام علیه السلام گفته بود» .

الخرائج و الجرائح به نقل از ابو حمزه ثُمالی : از امام العابدین علیه السلام روایت شده که فرمود : «من در شبی که صبحِ فردایش ، پدرم کشته شد ، با او بودم . به یارانش فرمود : این ، شب است . [ سیاهیِ ] آن را مرکَب خود بگیرید که این جماعت ، در پیِ من هستند ؛ و اگر مرا بکُشند ، دیگر به شما ، کاری ندارند . شما [از ناحیه بیعت با من] ، آزاد و صاحب اختیار هستید . یارانش گفتند : نه . به خدا سوگند ، هرگز چنین نمی شود ! فرمود : فردا ، شما کشته می شوید و هیچ یک از شما [ از مرگ ] نمی رَهَد . گفتند : ستایش ، خدایی که ما را به شَرَف کشته شدن همراه تو رساند ! سپس امام علیه السلام دعا کرد و به آنان فرمود : سرهایتان را بالا بگیرید و بنگرید . پس به جایگاه و منزلگاه خود در بهشت نگریستند ، و امام علیه السلام به آنان می فرمود : فلانی ! این ، خانه توست و فلانی ! این ، قصر توست و فلانی ! این ، درجه توست . از این رو ، هر یک از آنان ، با سر و سینه به استقبال نیزه ها و شمشیرها می رفتند تا به جایگاهشان در بهشت برسند» .



1 / 20لَیلَهُ الدُّعاءِ وَالاِستِغفارِ !أنساب الأشراف :لَمّا جَنَّ اللَّیلُ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام وأصحابِهِ قامُوا اللَّیلَ کُلَّهُ یُصَلّونَ ویُسَبِّحونَ ویَستَغفِرونَ ویَدعونَ ویَتَضَرَّعونَ . (1)

مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :جاءَ اللَّیلُ ، فَباتَ الحُسَینُ علیه السلام تِلکَ اللَّیلَهَ [لَیلَهَ عاشوراءَ] راکِعا ساجِدا باکِیا مُستَغفِرا مُتَضَرِّعا ، وباتَ أصحابُهُ ولَهُم دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحلِ . (2)

الملهوف :قالَ الرّاوی : وباتَ الحُسَینُ علیه السلام وأصحابُهُ تِلکَ اللَّیلَهَ ولَهُم دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحلِ ، ما بَینَ راکِعٍ وساجِدٍ وقائِمٍ وقاعِدٍ ، فَعَبَرَ عَلَیهِم فی تِلکَ اللَّیلَهِ مِن عَسکَرِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ اثنانِ وثَلاثونَ رَجُلاً . وکَذا کانَت سَجِیَّهُ الحُسَینِ علیه السلام فی کَثرَهِ صَلاتِهِ وکَمالِ صِفاتِهِ . (3)

البدایه والنهایه عن الحارث بن کعب وأبی الضحاک عن علیّ بن الحسین [زین العابدین] علیه السلام :باتَ الحُسَینُ علیه السلام وأصحابُهُ طولَ لَیلِهِم یُصَلّونَ ویَستَغفِرونَ ویَدعونَ ویَتَضَرَّعونَ ، وخُیولُ حَرَسِ عَدُوِّهِم تَدورُ مِن وَرائِهِم ، عَلَیها عَزرَهُ بنُ قَیسٍ الأَحمَسِیُّ ، وَالحُسَینُ علیه السلام یَقرَأُ : «وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ * مَّا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ» ، الآیَهَ (4) . (5)



1- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 394 ، المنتظم : ج 5 ص 338 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 560 کلاهما نحوه .
2- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 251 ، الفتوح : ج 1 ص 99 .
3- .الملهوف (طبعه أنوار الهدی) : ص 57 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 394 وراجع : مثیر الأحزان : ص 52 والمناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 99 .
4- .آل عمران : 178 و 179 ، وتتمّتها : «... وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِن رُّسُلِهِ مَن یَشَآءُ فَئامِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ» .
5- .البدایه والنهایه : ج 8 ص 177 .



1 / 20شب راز و نیاز

أنساب الأشراف :هنگامی که شب بر حسین علیه السلام و یارانش ، سایه افکند، آنان ، همه شب را به نماز و تسبیح و آمرزش خواهی ایستادند و دعا و گریه و زاری کردند .

مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :شب ، در رسید و حسین علیه السلام ، شب عاشورا را به رکوع و سجود و گریه و آمرزش خواهی و تضرّع و زاری پرداخت و یارانش ، زمزمه هایی [ بدون وقفه ]مانند آوای زنبور عسل داشتند .

الملهوف :حسین علیه السلام و یارانش ، آن شب را به راز و نیاز و رکوع و سجود و قیام و قعود و زمزمه هایی مانند زنبور عسل گذراندند . در آن شب ، 32 تن از لشکر عمر بن سعد ، به آنان پیوستند . نماز فراوان و داشتن کمالات ، شیوه حسین علیه السلام در طول زندگی اش بود.

البدایه و النهایه به نقل از حارث بن کعب و ابو ضحّاک ، از امام زین العابدین علیه السلام : حسین علیه السلام و یارانش ، همه شبشان را نماز خواندند و آمرزش خواستند و دعا و گریه و زاری کردند . سواران نگهبان دشمن ، به فرماندهی عَزرَه بن قیس اَحمَسی ، پشت آنها می چرخیدند. همچنین حسین علیه السلام ، تلاوت می کرد: «و البته کسانی که کافر شده اند ، نباید تصوّر کنند این که به ایشان مهلت می دهیم ، برای آنان نیکوست . ما فقط به ایشان ، مهلت می دهیم تا بر گناه [ خود ] بیفزایند ؛ و [ آن گاه ] عذابی خفّت آور خواهند داشت . خداوند ، بر آن نیست که مؤمنان را به این [ حالی ] که شما بر آن هستید، وا گذارد ، تا آن که پلید را از پاک ، جدا کند ...» تا آخر آیه . (1)



1- .ادامه آیه چنین است : «... و خداوند ، بر آن نیست که شما را از غیب ، آگاه سازد ؛ امّا خداوند ، از میان فرستادگان خویش ، برخی را به خواست خویش برمی گزیند . پس به خدا و فرستادگانش ایمان بیاورید و البته اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید ، پاداشی بزرگ خواهید داشت» .



1 / 21مِن وَقائِعِ لَیلَهِ عاشوراءَتاریخ الطبری عن الضحّاک بن عبد اللّه المشرقیّ :لَمّا أمسی حُسَینٌ علیه السلام وأصحابُهُ قامُوا اللَّیلَ کُلَّهُ یُصَلّونَ ویَستَغفِرونَ ، ویَدعونَ ویَتَضَرَّعونَ ، قالَ : فَتَمُرُّ بِنا خَیلٌ لَهُم تَحرُسُنا ، وإنَّ حُسَینا علیه السلام لَیَقرَأُ : «وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ * مَّا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ» . فَسَمِعَها رَجُلٌ مِن تِلکَ الخَیلِ الَّتی کانَت تَحرُسُنا، فَقالَ : نَحنُ ورَبِّ الکَعبَهِ الطَّیِّبونَ ، مُیِّزنا مِنکُم ، قالَ : فَعَرَفتُهُ ، فَقُلتُ لِبُرَیرِ بنِ حُضَیرٍ : تَدری مَن هذا ؟ قالَ : لا : قُلتُ : هذا أبو حَربٍ السَّبیعِیُّ عَبدُ اللّهِ بنُ شَهرٍ ، وکانَ مِضحاکا بَطّالاً ، وکانَ شَریفا شُجاعا فاتِکا ، وکانَ سَعیدُ بنُ قَیسٍ رُبَّما حَبَسَهُ فی جِنایَهٍ . فَقالَ لَهُ بُرَیرُ بنُ حُضَیرٍ : یا فاسِقُ! أنتَ یَجعَلُکَ اللّهُ فِی الطَّیِّبینَ ! فَقالَ لَهُ : مَن أنتَ ؟ قالَ : أنَا بُرَیرُ بنُ حُضَیرٍ ؛ قالَ : إنّا للّهِِ ! عَزَّ عَلَیَّ ! هَلَکتَ وَاللّهِ ، هَلَکتَ وَاللّهِ یا بُرَیرُ ! قالَ : یا أبا حَربٍ ، هَل لَکَ أن تَتوبَ إلَی اللّهِ مِن ذُنوبِکَ العِظامِ ! فَوَاللّهِ ، إنّا لَنَحنُ الطَّیِّبونَ ، ولکِنَّکُم لَأَنتُمُ الخَبیثونَ ؛ قالَ : وأنَا عَلی ذلِکَ مِنَ الشّاهِدینَ . قُلتُ : وَیحَکَ ؟ أفَلا یَنفَعُکَ مَعرِفَتُکَ ؟ قالَ : جُعِلتُ فِداکَ ! فَمَن یُنادِمُ یَزیدَ بنَ عَذرَهَ العَنَزِیَّ مِن عَنَزِ بنِ وائِلٍ ! قالَ : ها هُوَ ذا مَعی ، قالَ : قَبَّحَ اللّهُ رَأیَکَ عَلی کُلِّ حالٍ ! أنتَ سَفیهٌ . قالَ : ثُمَّ انصَرَفَ عَنّا ، وکانَ الَّذی یَحرُسُنا بِالَّلیلِ فِی الخَیلِ عَزرَهُ بنُ قَیسٍ الأَحمَسِیُّ ، وکانَ عَلَی الخَیلِ . (1)



1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 421 ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 177 نحوه .



1 / 21از وقایع شب عاشورا

تاریخ الطبری به نقل از ضحّاک بن عبد اللّه مِشرَقی : هنگامی که شب شد ، حسین علیه السلام و یارانش ، همه شب را به نماز و آمرزش خواهی و دعا و راز و نیاز ایستادند . سوارانی از دشمن که نگهبانیِ ما را می دادند ، بر ما گذشتند ، در حالی که حسین علیه السلام ، تلاوت می کرد: «و البته کسانی که کافر شده اند ، نباید تصوّر کنند این که به ایشان مهلت می دهیم ، برای آنان نیکوست . ما فقط به ایشان ، مهلت می دهیم تا بر گناه [ خود ] بیفزایند ؛ و [ آن گاه ] ، عذابی خفّت آور خواهند داشت . خداوند ، بر آن نیست که مؤمنان را به این [ حالی ]که شما بر آن هستید، وا گذارد، تا آن که پلید را از پاک ، جدا کند» . یکی از سواران نگهبان بر ما ، آیه را شنید و گفت: به خدای کعبه سوگند، ما پاکیزگانیم و از شما جدا گشته ایم . او را شناختم و به بُرَیر بن حُضَیر گفتم: می دانی این کیست ؟ گفت: نه. گفتم: این ، ابو حرب عبد اللّه بن شَهر سَبیعی است . شوخ و بیهوده کار ، و با این همه ، بزرگ زاده و دلیر و گستاخ بود و سعید بن قیس ، او را به خاطر جنایتی ، زندان هم کرده بود. بُرَیر بن حُضَیر به او گفت: ای فاسق ! خداوند ، تو را از پاکیزگان قرار داده ؟ ! او به بُرَیر گفت: تو کیستی ؟ گفت: من بُرَیر بن حُضَیر هستم . او گفت: ما از آنِ خداییم ! (1) بر من گران است! به خدا سوگند ، هلاک می شوی ! به خدا سوگند ای بُریر هلاک می شوی ! بُرَیر گفت: ای ابو حرب ! آیا می خواهی از گناهان بزرگت به درگاه خدا ، توبه کنی ؟ به خدا سوگند، ما پاکیزگانیم و شما ، آلودگانید ! ابو حرب [ به استهزا ] گفت: و من ، از گواهانِ بر این موضوع هستم ! من گفتم : وای بر تو ! آیا شناختت ، بهره ای برایت ندارد ؟ گفت: فدایت شوم! پس چه کسی همدم یزید بن عَذره عَنَزی از قبیله عَنز بن وائل شود ؟! اکنون ، او این جا با من است . [بُرَیر] گفت : خداوند ، همیشه رأیت را زشت گرداند! تو کم عقلی . سپس ابو حرب ، باز گشت، و فرمانده سوارانی که آن شب ، نگهبانیِ ما را می دادند، عَزرَه بن قیس اَحمَسی بود .



1- .این تعبیر (إنّا للّه ) ، صدر آیه استرجاع (سوره بقره، آیه 156) است و در این جا، به نشانه قریب الوقوع بودن مرگ، به کار رفته است.



الإرشاد :رَجَعَ [الحُسَینُ] علیه السلام إلی مَکانِهِ ، فَقامَ اللَّیلَ کُلَّهُ یُصَلّی ویَستَغفِرُ ، ویَدعو ویَتَضَرَّعُ ، وقامَ أصحابُهُ کَذلِکَ یُصَلّونَ ویَدعونَ ویَستَغفِرونَ . قالَ الضَّحّاکُ بنُ عَبدِ اللّهِ : ومَرَّ بِنا خَیلٌ لِابنِ سَعدٍ یَحرُسُنا ، وإنَّ حُسَینا علیه السلام لَیَقرَأُ : «وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ * مَّا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ» (1) ، فَسَمِعَها مِن تِلکَ الخَیلِ رَجُلٌ یُقالُ لَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ سُمَیرٍ ، وکانَ مِضحاکا ، وکانَ شُجاعا بَطَلاً فارِسا فاتِکا شَریفا ، فَقالَ : نَحنُ ورَبِّ الکَعبَهِ الطَّیِّبونَ ، مُیِّزنا مِنکُم . فَقالَ لَهُ بُرَیرُ بنُ خُضَیرٍ : یا فاسِقُ ! أنتَ یَجعَلُکَ اللّهُ مِنَ الطَّیِّبینَ !! فَقالَ لَهُ : مَن أنتَ وَیلَکَ ؟ قالَ : أنَا بُرَیرُ بنُ خُضَیرٍ ، فَتَسابّا . (2)



1- .آل عمران : 178 و 179 .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 94 ، إعلام الوری : ج 1 ص 457 وفیه صدره إلی «ویستغفرون» ، روضه الواعظین : ص 203 وفیه من «قال الضحّاک» إلی «الطیب» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 3 .



الإرشاد :حسین علیه السلام ، به جایگاهش باز گشت و همه شب را به نماز گزاردن و آمرزش خواهی و دعا و گریه و زاری پرداخت و همه یارانش نیز به نماز گزاردن و دعا و آمرزش خواهی ، مشغول بودند . ضحّاک بن عبد اللّه می گوید : سواران ابن سعد که نگهبانی ما را می دادند ، بر ما گذشتند. حسین علیه السلام ، مشغول تلاوت این آیه بود: «و البته کسانی که کافر شده اند ، نباید تصوّر کنند این که به ایشان مهلت می دهیم ، برای آنان ، نیکوست . ما فقط به ایشان مهلت می دهیم تا بر گناه [ خود ]بیفزایند ؛ و [ آن گاه ] عذابی خفّت آور خواهند داشت . خداوند ، بر آن نیست که مؤمنان را به این [ حالی ] که شما بر آن هستید، وا گذارد، تا آن که پلید را از پاک ، جدا کند» . یکی از آن سواران ، به نام عبد اللّه بن سُمَیر آن را شنید . او که شوخ و دلیر و پهلوان و سوارکار و جسور و از خاندانی بزرگ بود ، گفت: به خدای کعبه سوگند، ما پاکیزگانیم و از شما ، جدا شده ایم ! بُرَیر بن خُضَیر به او گفت: ای فاسق! خداوند ، تو را از پاکیزگان ، قرار داده است ؟! او به بُرَیر گفت: تو کیستی، وای برتو! گفت: من ، بُرَیر بن خُضَیر هستم . آن گاه ، به هم ناسزا گفتند .






1 / 22حِوارُ بُرَیرٍ و شِمرٍالفتوح :أقبَلَ الشِّمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ لَعَنَهُ اللّهُ فی نِصفِ اللَّیلِ ومَعَهُ جَماعَهٌ مِن أصحابِهِ حَتّی تَقارَبَ مِن عَسکَرِ الحُسَینُ علیه السلام ، وَالحُسَینُ علیه السلام قَد رَفَعَ صَوتَهُ وهُوَ یَتلو هذِهِ الآیَهَ «وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ» ، إلی آخِرِها . قالَ : فَصاحَ لَعینٌ مِن أصحابِ شِمرِ بنِ ذِی الجَوشَنِ : نَحنُ ورَبِّ الکَعبَهِ الطَّیِّبونَ ، وأنتُمُ الخَبیثونَ ! وقَد مُیِّزنا مِنکُم . قالَ : فَقَطَعَ بُرَیرٌ الصَّلاهَ ، فَناداهُ : یا فاسِقُ ! یا فاجِرُ ! یا عَدُوَّ اللّهِ ! أمِثلُکَ یَکونُ مِنَ الطَّیِّبینَ ؟! ما أنتَ إلّا بَهیمَهٌ ولا تَعقِلُ ، فَأَبشِر بِالنّارِ یَومَ القِیامَهِ وَالعَذابِ الأَلیمِ . قالَ : فَصاحَ بِهِ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ لَعَنَهُ اللّهُ وقالَ : أیُّهَا المُتَکَلِّمُ ، إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی قاتِلُکَ وقاتِلُ صاحِبِکَ عَن قَریبٍ . فَقالَ لَهُ بُرَیرٌ : یا عَدُوَّ اللّهِ! أبِالمَوتِ تُخَوِّفُنی ، وَاللّهِ ، إنَّ المَوتَ أحَبُّ إلَینا مِنَ الحَیاهِ مَعَکُم ! وَاللّهِ ، لا یَنالُ شَفاعَهَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله قَومٌ أراقوا دِماءَ ذُرِّیَّتِهِ وأهلِ بَیتِهِ . قالَ : وأقبَلَ رَجُلٌ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام إلی بُرَیرِ بنِ حُضَیرٍ ، فَقالَ لَهُ : رَحِمَکَ اللّهُ یا بُرَیرُ ! إنَّ أبا عَبدِ اللّهِ یَقولُ لَکَ : اِرجِع إلی مَوضِعِکَ ولا تُخاطِبِ القَومَ ، فَلَعَمری لَئِن کانَ مُؤمِنُ آلِ فِرعَونَ نَصَحَ لِقَومِهِ وأبلَغَ فِی الدُّعاءِ ، فَلَقَد نَصَحتَ وأبلَغتَ فِی النُّصحِ . (1)



1- .الفتوح : ج 5 ص 99 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 251 نحوه .



1 / 22گفتگوی بُرَیر و شِمْر

الفتوح :شمر بن ذی الجوشن که خداوند ، لعنتش کند ، نیمه شب ، با گروهی از همراهانش به لشکر حسین علیه السلام نزدیک شد . حسین علیه السلام ، با صدای بلند ، به تلاوت این آیه مشغول بود: «و البته کسانی که کافر شده اند ، نباید تصوّر کنند این که به ایشان مهلت می دهیم ، برای آنان ، نیکوست ...» ، تا آخر آیه . ملعونی از همراهان شمر بن ذی الجوشن ، فریاد کشید: به خدای کعبه سوگند، ما پاکیزگانیم و شما ، پلیدید ، و ما از شما ، جدا گشته ایم ! بُرَیر ، نمازش را قطع کرد و ندا داد: ای فاسق ! ای تبهکار ! ای دشمن خدا! آیا مانند تویی ، از پاکیزگان است ؟ ! تو جز چارپایی بی خِرد ، نیستی. تو را به آتش روز قیامت و عذاب دردناک ، بشارت باد ! شمر بن ذی الجوشن که خدا لعنتش کند ، بر سرِ او داد کشید و گفت: ای گوینده ! خداوند تبارک و تعالی ، تو را و همراهت حسین را به زودی می کُشد . بُرَیر به او گفت: ای دشمن خدا! آیا مرا از مرگ می ترسانی ؟ به خدا سوگند، مرگ ، از زندگی با شما، برای ما دوست داشتنی تر است . به خدا سوگند ، کسانی که خون فرزندان و خاندان محمّد صلی الله علیه و آله را می ریزند ، به شفاعتش نمی رسند . مردی از یاران حسین علیه السلام به سوی بُرَیر بن حُضَیر آمد و به او گفت: خدایت رحمت کند ، ای بریر! ابا عبد اللّه علیه السلام به تو می فرماید : «به جایگاهت ، باز گرد و با آنان سخن مگو، که به جانم سوگند ، اگر مؤمنِ آل فرعون ، قومش را نصیحت کرد و دعوت را به آخر رساند، تو نیز نصیحت کردی و آن را به آخر رساندی» .



1 / 23حالَهُ زَینَبَ علیها السلام لَیلَهَ عاشوراءَتاریخ الطبری عن الحارث بن کعب وأبی الضّحاک عن علیّ بن الحسین بن علیّ [زین العابدین] علیه السلام :إنّی جالِسٌ فی تِلکَ العَشِیَّهِ الَّتی قُتِلَ أبی صَبیحَتَها ، وعَمَّتی زَینَبُ عِندَی تُمَرِّضُنی ، إذِ اعتَزَلَ أبی بِأَصحابِهِ فی خِباءٍ لَهُ ، وعِندَهُ حُوَیٌّ (1) مَولی أبی ذَرٍّ الغِفارِیِّ ، وهُوَ یُعالِجُ سَیفَهُ ویُصلِحُهُ ، وأبی یَقولُ : یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خَلیلِکَم لَکَ بِالإِشراقِ وَالأَصیلِ مِن صاحِبٍ أو طالِبٍ قَتیلِوَالدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ وإنَّمَا الأَمرُ إلَی الجَلیلِوکُلُّ حَیٍّ سالِکُ السَّبیلِ قالَ : فَأَعادَها مَرَّتَینِ أو ثَلاثا حَتّی فَهِمتُها ، فَعَرَفتُ ما أرادَ ، فَخَنَقَتنی عَبرَتی ، فَرَدَدتُ دَمعی ولَزِمتُ السُّکونَ ، فَعَلِمتُ أنَّ البَلاءَ قَد نَزَلَ ، فَأَمّا عَمَّتی فَإِنَّها سَمِعَت ما سَمِعتُ ، وهِیَ امرَأَهٌ ، وفِی النِّساءِ الرِّقَّهُ وَالجَزَعُ ، فَلَم تَملِک نَفسَها أن وَثَبَت تَجُرُّ ثَوبَها ، وإنَّها لَحاسِرَهٌ حَتَّی انتَهَت إلَیهِ ، فَقالَت : وَاثُکْلاه ! لَیتَ المَوتَ أعدَمَنِی الحَیاهَ ! الیَومَ ماتَت فاطِمَهُ اُمّی وعَلِیٌّ أبی وحَسَنٌ أخی ! یا خَلیفَهَ الماضی وثِمالَ (2) الباقی . (3) قالَ : فَنَظَرَ إلَیهَا الحُسَینُ علیه السلام فَقالَ : یا اُخَیَّهُ ، لا یُذهِبَنَّ حِلمَکِ الشَّیطانُ . قالَت : بِأَبی أنتَ واُمّی یا أبا عَبدِ اللّهِ ، استَقتَلتَ نَفسی فِداکَ ! فَرَدَّ غُصَّتَهُ ، وتَرَقرَقَت عَیناهُ ، وقالَ : لَو تُرِکَ القَطا لَیلاً لَنامَ ، قالَت : یا وَیلَتی ، أفَتُغصَبُ نَفسُکَ اغتِصابا ، فَذلِکَ أقرَحُ لِقَلبی ، وأشَدُّ عَلی نَفسی ! ولَطَمَت وَجهَها ، وأهوَت إلی جَیبِها وشَقَّتهُ ، وخَرَّت مَغشِیّا عَلَیها . فَقامَ إلَیهَا الحُسَینُ علیه السلام ، فَصَبَّ عَلی وَجهِهَا الماءَ ، وقالَ لَها : یا اُخَیَّهُ ، اتَّقِی اللّهَ وتَعَزَّی بِعَزاءِ اللّهِ ، وَاعلَمی أنَّ أهلَ الأَرضِ یَموتونَ ، وأنَّ أهلَ السَّماءِ لا یَبقَونَ ، وأنَّ کُلَّ شَیءٍ هالِکٌ إلّا وَجهَ اللّهِ الَّذی خَلَقَ الأَرضَ بِقُدرَتِهِ ، ویَبعَثُ الخَلقَ فَیَعودونَ ، وهُوَ فَردٌ وَحدَهُ ، أبی خَیرٌ مِنّی ، واُمّی خَیرٌ مِنّی ، وأخی خَیرٌ مِنّی ، ولی ولَهُم ولِکُلِّ مُسلِمٍ بِرَسولِ اللّهِ اُسوَهٌ . قالَ : فَعَزّاها بِهذا ونَحوِهِ ، وقالَ لَها : یا اُخَیَّهُ ، إنّی اُقسِمُ عَلَیکِ فَأَبِرِّی قَسَمی ، لا تَشُقّی عَلَیَّ جَیبا، ولا تَخمُشی عَلَیَّ وَجها، ولا تَدعی عَلَیَّ بِالوَیلِ وَالثُّبورِ إذا أنَا هَلَکتُ . قالَ : ثُمَّ جاءَ بِها حَتّی أجلَسَها عِندی ، وخَرَجَ إلی أصحابِهِ ، فَأَمَرَهُم أن یُقَرِّبوا بَعضَ بُیوتِهِم مِن بَعضٍ ، وأن یُدخِلُوا الأَطنابَ (4) بَعضَها فی بَعضٍ ، وأن یَکونوا هُم بَینَ البُیوتِ إلَا الوَجهَ الَّذی یَأتیهِم مِنهُ عَدُوُّهُم . (5)



1- .فی الإرشاد وإعلام الوری : «جوین» وفی مقاتل الطالبیّین «جون» بدل «حویّ» .
2- .الثِمالُ : الملجأ والغیاث ، وقیل : هو المُطعِم فی الشِدّه (النهایه : ج 1 ص 222 «ثمل») .
3- .کذا فی المصدر ، وفی الملهوف (ص 139) : یا خلیفه الماضین وثمال الباقین!
4- .الطَنَبُ : حبل الخباء ، والجمع أطناب (الصحاح : ج 1 ص 172 «طنب») .
5- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 420 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 559 ، المنتظم : ج 5 ص 338 کلاهما من دون إسنادٍ إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 177 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 93 ، تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 243 ولیس فیه ذیله من «فأمرهم» ، إعلام الوری : ج 1 ص 456 کلّها نحوه ، روضه الواعظین : ص 203 ولیس فیه ذیله من «فأمّا عمّتی» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 1 وراجع : تذکره الخواصّ : ص 249 والأمالی للشجری : ج 1 ص 177 .



1 / 23حال زینب علیها السلام در شب عاشورا

اشاره

تاریخ الطبری به نقل از حارث بن کعب و ابو ضحّاک ، از امام زین العابدین علیه السلام : در شبی که بامدادش پدرم به شهادت رسید ، نشسته بودم و عمّه ام زینب علیهاالسلام ، از من پرستاری می کرد که پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و حُوَی ، (1) غلام ابو ذر غِفاری ، نزدش بود و به اصلاح و پرداختِ شمشیر ایشان ، مشغول بود ، و پدرم می خواند : «ای روزگار ! اُف بر دوستی ات !چه قدر بامدادها و شامگاه هایی داشته ای که در آنها ، همراه و یا جوینده ای کُشته شدهکه روزگار ، از آوردن همانندش ، ناتوان است ! و کار ، با [ خدای ] بزرگ استو هر زنده ای ، این راه را می پیماید» . دو یا سه بار ، این شعر را خواند تا آن جا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست . گریه ، راه گلویم را بست ؛ ولی بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که بلا ، فرود می آید ؛ امّا عمه ام نیز آنچه را من شنیدم ، شنید و چون مانند دیگر زنان ، دلْ نازک و بی تاب بود ، نتوانست خود را نگاه دارد . بیرون پرید و در حالی که لباسش را بر روی زمین می کشید و درمانده شده بود ، خود را به امام علیه السلام رساند و گفت : وا مصیبتا ! کاش مُرده بودم . امروز ، [ گویی ] مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن ، در گذشته اند ، ای جانشینِ گذشتگان و پناه باقی ماندگان ! حسین علیه السلام به او نگریست و فرمود : «خواهرم ! شیطان ، بردباری ات را نبرَد» . زینب علیهاالسلام گفت : ای ابا عبد اللّه ! پدر و مادرم فدایت ! خود را آماده کشته شدن کرده ای ! جانم فدایت ! حسین علیه السلام ، اندوهش را فرو بُرد و اشک در چشمانش جمع شد و فرمود : «اگر مرغ سنگخواره را شبی آزاد بگذارند ، می خوابد» . (2) زینب علیهاالسلام گفت : وای بر من ! آیا چنین سخت ، در زیر فشاری ؟ همین دلم را بیشتر ریش می کند و بر من ، سخت می آید . آن گاه ، به صورت خود زد و گریبان ، چاک کرد و بیهوش شد و افتاد . حسین علیه السلام به سویش آمد و آب بر صورتش زد و به او گفت : خواهرم ! از خدا ، پروا کن و به تسلّی بخشیِ او ، آرام باش . بدان که زمینیان ، می میرند و آسمانیان ، باقی نمی مانند و هر چیزی ، از میان می رود ، جز ذات خدا که با قدرتش ، زمین را آفریده است ، و مردم را برمی انگیزد تا همه ، باز گردند و او ، تنها بمانَد . پدرم ، از من بهتر بود . مادرم ، از من بهتر بود . برادرم ، از من بهتر بود ، و سرمشق من و آنان و هر مسلمانی ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است» . حسین علیه السلام ، با این سخن و مانند آن او را تسلّا داد و به او فرمود : «خواهرم ! تو را سوگند می دهم که به این [سفارشم] ، عمل کنی : بر [ مرگ ]من ، گریبانْ چاک مده و صورت ، مخراش و چون در گذشتم ، ناله و فغان مکن» . سپس ، او را آورد و کنار من نشاند و به سوی یارانش برگشت و به آنان فرمان داد تا خیمه های خود را به یکدیگر ، نزدیک کنند و طناب های خیمه ها را در هم بتابند و خودشان ، در میان خیمه ها قرار بگیرند و فقط ، سمتی را که دشمن از طریق آن می آید ، باز بگذارند .

.

1- .در الإرشاد و إعلام الوری ، «جُوَین» و در مقاتل الطالبیین، «جَون» آمده است .
2- .مَثَلی است در عرب . در این جا به این معناست که آنان ، مرا آسوده نمی گذارند و هر جا بروم ، در پیِ من خواهند آمد.


مقاتل الطالبیّین عن الحرث بن کعب عن علیّ بن الحسین [زین العابدین] علیه السلام :إنّی وَاللّهِ لَجالِسٌ مَعَ أبی فی تِلکَ اللَّیلَهِ ، وأنَا عَلیلٌ ، وهُوَ یُعالِجُ سِهاما لَهُ ، وبَینَ یَدَیهِ جَونٌ مَولی أبی ذَرٍّ الغِفارِیِّ ، إذِ ارتَجَزَ الحُسَینُ علیه السلام : یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خَلیلِکَم لَکَ بِالإِشراقِ وَالأَصیلِ مِن صاحِبٍ و ماجِدٍ قَتیلِوَالدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ وَالأَمرُ فی ذاکَ إلَی الجَلیلِوکُلُّ حَیٍّ سالِکُ السَّبیلِ قالَ : وأمّا أنَا فَسَمِعتُهُ ورَدَدتُ عَبرَتی . وأمّا عَمَّتی فَسَمِعَتهُ دونَ النِّساءِ ، فَلَزِمَتهَا الرِّقَّهُ وَالجَزَعُ ، فَشَقَّت ثَوبَها ، ولَطَمَت وَجهَها ، وخَرَجَت حاسِرَهً تُنادی : وَاثُکلاه ! واحُزناه ! لَیتَ المَوتَ أعدَمَنِی الحَیاهَ ، یا حُسَیناه! یا سَیِّداه ! یا بَقِیَّهَ أهلِ بَیتاه ! استَقَلتَ (1) ویَئِستَ مِنَ الحَیاهِ ، الیَومَ ماتَ جَدّی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله واُمّی فاطِمَهُ الزَّهراءُ وأبی عَلِیٌّ وأخِی الحَسَنُ ! یا بَقِیَّهَ الماضینَ وثِمالَ الباقینَ . فَقالَ لَها الحُسَینُ علیه السلام : یا اُختی! لَو تُرِکَ القَطا لَنامَ . قالَت : فَإِنَّما تُغتَصَبُ نَفسُکَ اغتِصابا ، فَذاکَ أطوَلُ لِحُزنی ، وأشجی لِقَلبی ! وخَرَّت مَغشِیّا عَلَیها ، فَلَم یَزَل یُناشِدُها ، وَاحتَمَلَها حَتّی أدخَلَهَا الخِباءَ . (2)



1- .کذا فی المصدر ، والظاهر أنّ الصواب : «استقتَلتَ» ، کما فی بعض النقول .
2- .مقاتل الطالبیّین : ص 113 .



مقاتل الطالبیّین به نقل از حرث بن کعب ، از امام زین العابدین علیه السلام : به خدا سوگند ، در شب عاشورا با پدرم نشسته بودم ، و من ، بیمار بودم و او ، به تعمیر و پرداختِ تیرهایش ، مشغول بود و جَون ، غلام ابو ذر غِفاری ، در پیشِ پای او بود که پدرم ، این رَجَزها را خواند : ای روزگار ! اُف بر دوستی ات!چه قدر بامدادها و شامگاه هایی داشته ای که در آنها ، همراه و یا بزرگی ، کشته شده استکه روزگار ، از آوردن همانندش ، ناتوان است! و کار ، با [ خدای ] بزرگ استو هر زنده ای ، این راه را می پیماید» . من که اینها را شنیدم ، جلوی گریه خودم را گرفتم ؛ امّا از بین زنان ، فقط عمّه ام اینها را شنید . دلش سوخت و بی تاب شد و گریبانْ چاک کرد و به صورت خود زد و حیرت زده ، به بیرون دوید و گفت : وا مصیبتا ! چه غم بزرگی ! کاش مُرده بودم . ای حسین من ! ای سَرور من ! و ای تنها باقی مانده خانواده ام ! خود را آماده کشته شدن کرده ای و از زندگی ، مأیوس گشته ای . امروز ، [ گویی ] مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن ، در گذشته اند ! ای جانشینِ گذشتگان و پناه باقی ماندگان ! حسین علیه السلام به او فرمود : «ای خواهر من ! اگر مرغ سنگخواره را آزاد بگذارند ، می خوابد» . زینب علیهاالسلام گفت : همین که چنین سخت در زیر فشاری ، غمم را بیشتر و دلم را ریش تر می کند . سپس بیهوش شد و افتاد . حسین علیه السلام ، پیوسته او را سوگند می داد و او را آورد تا به داخل خیمه رساند .






أنساب الأشراف عن الامام زین العابدین علیه السلام : کانَ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام حُوَیٌّ مَولی أبی ذَرٍّ الغِفارِیِّ ، فَجَعَلَ یُعالِجُ سَیفَهُ ویُصلِحُهُ ، ویَقولُ : یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خَلیلِکَم لَکَ بِالإِشراقِ وَالأَصیلِ مِن طالِبٍ و صاحِبٍ قَتیلِوَالدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ وإنَّمَا الأَمرُ إلَی الجَلیلِوکُلُّ حَیٍّ سالِکٌ سَبیلِ ورَدَّدَها حَتّی حَفِظتُ ، وسَمِعَتها زَینَبُ بِنتُ عَلِیٍّ علیهاالسلام ، فَنَهَضَت إلَیهِ تَجُرُّ ثَوبَها وهِیَ تَقولُ : واثُکلاه ! لَیتَ المَوتَ أعدَمَنِی الحَیاهَ ! الیَومَ ماتَت فاطِمَهُ اُمّی وعَلِیٌّ أبی وَالحَسَنُ أخی ! یا خَلیفَهَ الماضی وثِمالَ الباقی . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : یا اُخَیَّهُ ، لا یُذهِبَنَّ حِلمَکِ الشَّیطانُ . قالَت : أتَغتَصِبُ نَفسَکَ اغتِصابا ؟! ثُمَّ لَطَمَت وَجهَها ، وشَقَّت جَیبَها ، وهُوَ یُعَزّیها ویُصَبِّرُها (1) .

الملهوف :نَزَلَ الحُرُّ وأصحابُهُ ناحِیَهً ، وجَلَسَ الحُسَینُ علیه السلام یُصلِحُ سَیفَهُ ، ویَقولُ : یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خَلیلِکَم لَکَ بِالإِشراقِ وَالأَصیلِ مِن طالِبٍ و صاحِبٍ قَتیلِوَالدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ وإنَّمَا الأَمرُ إلَی الجَلیلِوکُلُّ حَیٍّ فَإِلی سَبیلِ ما أقرَبَ الوَعدَ إلَی الرَّحیلِإلی جِنانٍ وإلی مَقیلِ قالَ الرّاوی : فَسَمِعَت زَینَبُ ابنَهُ فاطِمَهَ علیهاالسلام ذلِکَ فَقالَت : یا أخی! هذا کَلامُ مَن قَد أیقَنَ بِالقَتلِ . فَقالَ : نَعَم یا اُختاه ! فَقالَت زَینَبُ علیهاالسلام : واثُکلاه ، یَنعی إلَیَّ الحُسَینُ علیه السلام نَفسَهُ !! قالَ : وبَکَی النِّسوَهُ ، ولَطَمنَ الخُدودَ ، وشَقَقنَ الجُیوبَ ، وجَعَلَت اُمُّ کُلثومٍ تُنادی : وامُحَمّداه ! واعَلِیّاه ! وااُمّاه ! وافاطِمَتاه ! واحَسَناه ! واحُسَیناه ! واضَیعَتاه بَعدَکَ یا أبا عَبدِ اللّهِ ! قالَ : فَعَزّاهَا الحُسَینُ علیه السلام وقالَ لَها : یا اُختاه تَعَزَّی بِعَزاءِ اللّهِ ، فَإِنَّ سُکّانَ السَّماواتِ یَموتونَ ، وأهلَ الأَرضِ لا یَبقَونَ ، وجَمیعَ البَرِیَّهِ یَهلِکونَ . ثُمَّ قالَ : یا اُختاه یا اُمَّ کُلثومٍ! وأنتِ یا زَینَبُ! وأنتِ یا رُقَیَّهُ! وأنتِ یا فاطِمَهُ! وأنتِ یا رَبابُ! اُنظُرنَ إذا أنَا قُتِلتُ ، فَلا تَشقُقنَ عَلَیَّ جَیبا ، ولا تَخمُشنَ عَلَیَّ وَجها ، ولا تَقُلنَ عَلَیَّ هُجرا . ورُوِیَ مِن طَریقٍ آخَرَ : أنَّ زَینَبَ علیهاالسلام لَمّا سَمِعَتِ الأَبیاتَ وکانَت فی مَوضِعٍ مُنفَرِدٍ عَنهُ مَعَ النِّساءِ وَالبَناتِ خَرَجَت حاسِرَهً تَجُرُّ ثَوبَها ، حَتّی وَقَفَت عَلَیهِ ، وقالَت : واثُکلاه ! لَیتَ المَوتَ أعدَمَنِی الحَیاهَ ! الیَومَ ماتَت اُمّی فاطِمَهُ الزَّهراءُ ، وأبی عَلِیٌّ المُرتَضی ، وأخِی الحَسَنُ الزَّکِیُّ ! یا خَلیفَهَ الماضینَ وثِمالَ الباقینَ . فَنَظَرَ الحُسَینُ علیه السلام إلَیها وقالَ : یا اُختاه لا یَذهَبَنَّ حِلمُکِ . فَقالَت : بِأَبی أنتَ واُمّی أسَتُقتَلُ؟! نَفسی لَکَ الفِداءُ . فَرَدَّ غُصَّتَهُ وتَغَرغَرَت عَیناهُ بِالدُّموعِ ، ثُمَّ قالَ : هَیهاتَ هَیهاتَ! لَو تُرِکَ القَطا لَیلاً لَنامَ ! فَقالَت : یا وَیلَتاه ، أفَتَغتَصِبُ نَفسَکَ اغتِصابا ، فَذلِکَ أقرَحُ لِقَلبی وأشَدُّ عَلی نَفسی ! ثُمَّ أهوَت إلی جَیبِها فَشَقَّتهُ ، وخَرَّت مَغشِیّا عَلَیها . فَقامَ علیه السلام فَصَبَّ عَلی وَجهِهَا الماءَ حَتّی أفاقَت ، ثُمَّ عَزّاها علیه السلام بِجُهدِهِ ، وذَکَّرَهَا المُصیبَهَ بِمَوتِ أبیهِ وجَدِّهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجمَعینَ . (2)



1- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 393 .
2- .الملهوف : ص 139 ؛ الفتوح : ج 5 ص 84 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 237 عن الإمام زین العابدین علیه السلام وکلاهما نحوه .



أنساب الأشراف از امام زین العابدین : حُوَیْ ، غلام ابو ذر غِفاری ، نزد حسین علیه السلام بود و به تعمیر و پرداختِ شمشیر ایشان مشغول بود ، و [ پدرم ] می خواند : ای روزگار ! اُف بر دوستی ات !چه قدر بامدادها و شامگاه هایی داشته ای که در آنها ، جوینده ای یا دارنده ای کشته شدهکه روزگار ، از آوردن همانندش ، ناتوان است ! و کار ، با [ خدای ] بزرگ استو هر زنده ای ، این راه را می پیماید» . دو یا سه بار ، این شعر را خواند تا آن را حفظ کردم . عمّه ام نیز آنچه را من شنیدم ، شنید . برخاست و در حالی که لباسش بر روی زمین کشیده می شد ، به سوی پدرم رفت و می گفت : وا مصیبتا ! کاش مُرده بودم ! امروز ، [ گویی ] مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن ، درگذشته اند ، ای جانشینِ گذشتگان و پناه باقی ماندگان ! حسین علیه السلام فرمود : «ای خواهر من ! شیطان ، بردباری ات را نبرَد» . زینب علیهاالسلام گفت : وای بر من ! آیا چنین تن به مرگ داده ای ؟ آن گاه ، به صورت خود زد و گریبان ، چاک کرد . حسین علیه السلام او را تسلّا می داد و به شکیبایی ، دعوت می کرد .

الملهوف :حُر ، با یارانش ، در کنار [لشکر امام علیه السلام ] فرود آمدند . امام علیه السلام به تعمیر شمشیر خود ، مشغول بود و می خواند : ای روزگار ! اُف بر دوستی ات !چه قدر بامدادها و شامگاه ها داشته ای که در آنها ، همراه و یا جوینده ای ، کشته شدهکه روزگار ، از آوردن همانندش ، ناتوان است! و کار ، با [ خدای ] بزرگ استو هر زنده ای ، این راه را می پیماید و چه قدر بانگ رحیل ، نزدیک استبه سوی بهشت و استراحتگاه ابدی !» . زینب ، دختر فاطمه علیهاالسلام ، این را شنید و گفت : ای برادر ! این ، سخن کسی است که به کشته شدنش ، یقین کرده است . امام علیه السلام فرمود : «آری ، ای خواهر !» . زینب علیهاالسلام گفت : وا مصیبتا ! حسین ، خبر شهادتش را خود به من می دهد ! [ دیگر ] زنان نیز گریستند و بر صورت خود زدند و گریبان ، دریدند . اُمّ کلثوم ، فریاد می زد : وا محمّدا! وا علیّا ! مادرا ! وا فاطمَتا! وا حَسَنا ! وا حُسینا ! وای از بی سرپرستی پس از تو ، ای ابا عبد اللّه ! حسین علیه السلام ، او را آرام کرد و به او فرمود : «تسلّای خدا را به یاد آور ، که ساکنان آسمان و زمین ، می میرند و نمی مانند و همه مخلوقات ، هلاک می شوند» . سپس فرمود : «ای خواهر ! ای امّ کلثوم ! و تو ای زینب ! و تو ای رُقَیّه! و تو ای فاطمه ! و تو ای رَباب ! مواظب باشید که چون من شهید شدم ، بر من ، گریبان ندرید و صورت نخراشید و ناروا مگویید» . و به سند دیگری ، روایت شده است : زینب علیهاالسلام ، هنگامی که شعرها را شنید ، در جایی جدا از زنان و دختران بود . سرآسیمه و در حالی که لباسش [ بر زمین ]کشیده می شد ، بیرون آمد و در کنار حسین علیه السلام ایستاد و گفت : وا مصیبتا ! کاش مرگ من می رسید! امروز ، [ گویی ] مادرم ، فاطمه زهرا درگذشته و نیز پدرم ، علیِ مرتضی و برادرم ، حسن پاک! ای جانشینِ گذشتگان و پناه باقی ماندگان ! حسین علیه السلام به او نگریست و فرمود : «ای خواهر ! بردباری ات را از دست ندهی» . زینب علیهاالسلام گفت : پدر و مادرم ، فدایت باد ! آیا به زودی کشته می شوی ؟ جانم به فدایت ! امام علیه السلام ، بغض خود را فرو خورد و اشک در چشمانش حلقه زد . سپس فرمود : «دور است ، دور [ که رهایی یابم ] ! اگر مرغ سنگخواره را شبی رها می گذاشتند ، حتما می خوابید» . زینب علیهاالسلام گفت : ای وای ! آیا چنین تن به مرگ داده ای ؟ همین است که دلِ مرا به درد آورده و مرا در تنگنا قرار داده است . سپس ، سر به گریبان افکند و آن را چاک داد و بیهوش ، افتاد . امام علیه السلام ، برخاست و آب به صورت زینب علیهاالسلام پاشید تا به هوش آمد . سپس در آرامش بخشیدن به او کوشید و مصیبتِ مرگ پدر و جدّش را به او یادآور شد . درودهای خدا بر همه آنان باد !




دو نکته در باره اشعار به امام حسین علیه السلام در شب عاشورا

در زمینه گزارش هایی که گذشت ، دو نکته قابل تأمّل است : نکته اوّل ، این که: بیشتر منابع، اشعار منسوب به امام حسین علیه السلام : «یا دهر! أُفّ لک من خلیل... ؛ ای روزگار ! اُف بر دوستی ات !...» و بازتاب روانی آن را در خواهرش زینب علیهاالسلام ، مربوط به شب عاشورا می دانند و آن را از امام زین العابدین علیه السلام روایت کرده اند ؛ امّا کتاب هایی مانند: الملهوف و الفتوح ، بدون اشاره به راوی، این جریان را مربوط به اوایل محرّم دانسته اند . نکته دوم ، این که بیشتر گزارش ها، حاکی از آن است که مخاطب امام علیه السلام ، تنها زینب علیهاالسلام است ؛ ولی برخی از منابع ، گزارش کرده اند که امام علیه السلام در پایان سخنانش با زینب علیهاالسلام ، دیگر زنان حاضر را نیز به شکیبایی فرا خوانده است ، چنان که در الفتوح ، آمده است که سپس امام علیه السلام به آنها فرمود : اُنظُرنَ إذا أنا قُتِلتُ فَلا تَشقِفَنَّ عَلَیَّ جَیبا وَلا تَخمِشنَّ عَلَیَّ وَجها! (1) مراقب باشید که وقتی من کشته شدم ، گریبان خود را چاک مدهید و صورت خویش را مخراشید ! و در گزارش مقتل الحسین خوارزمی، زینب، امّ کلثوم، فاطمه و رَباب، مورد خطاب امام علیه السلام قرار گرفته اند (2) و در برخی نسخ الملهوف ، (3) نام رُقَیّه نیز در کنار نام های یاد شده قرار دارد که ظاهرا مقصود، رُقَیّه، دختر امام علی علیه السلام و همسر مسلم علیه السلام است.



1- .الفتوح: ج 5 ص 84 و ر . ک : همین دانشنامه : ج6 ص 46 ح 1599 و ص 52 ح 1602 .
2- .مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی : ج 1 ص 238 .
3- .ر. ک: ص 52 ح 1602.



1 / 24رُؤیَا الإِمامِ علیه السلام وَقْتَ السَّحَرِالفتوح :لَمّا کانَ وَقتُ السَّحَرِ خَفَقَ الحُسَینُ علیه السلام بِرَأسِهِ (1) خَفقَهً (2) ، ثُمَّ استَیقَظَ ، فَقالَ : أتَعلَمونَ ما رَأَیتُ فی مَنامِی السّاعَهَ ؟ قالوا : ومَا الَّذی رَأَیتَ یَابنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ فَقالَ : رَأَیتُ کَأَنَّ کِلابا قَد شَدَّت عَلَیَّ تُناشِبُنی ، وفیها کَلبٌ أبقَعُ رَأَیتُهُ أشَدَّها عَلَیَّ ، وأظُنُّ الَّذی یَتَوَلّی قَتلی رَجُلٌ أبقَعُ وأبرَصُ مِن هؤُلاءِ القَومِ . ثُمَّ إنّی رَأَیتُ بَعدَ ذلِکَ جَدّی رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ومَعَهُ جَماعَهٌ مِن أصحابِهِ ، وهُوَ یَقولُ لی : یا بُنَیَّ ، أنتَ شَهیدُ آلِ مُحَمَّدٍ ! وقَدِ استَبشَرَت بِکَ أهلُ السَّماواتِ وأهلُ الصَّفحِ (3) الأَعلی ، فَلیَکُن إفطارُکَ عِندِی اللَّیلَهَ ، عَجِّل ولا تُؤَخِّر ! فَهذا أثَرُکَ قَد نَزَلَ مِنَ السَّماءِ لِیَأخُذَ دَمَکَ فی قارورَهٍ خَضراءَ . وهذا ما رَأَیتُ ، وقَد أزِفَ (4) الأَمرُ ، وَاقتَرَبَ الرَّحیلُ مِن هذِهِ الدُّنیا ، لا شَکَّ فی ذلِکَ . (5)

1 / 25التَّأَهُّبُ لِلحَربِالأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جده [زین العابدین] علیهم السلام :إنَّ الحُسَینَ علیه السلام أمَرَ بِحَفیرَهٍ فَحُفِرَت حَولَ عَسکَرِهِ شِبهَ الخَندَقِ ، وأمَرَ فَحُشِیَت حَطَبا ، وأرسَلَ عَلِیّا ابنَهُ علیه السلام فی ثَلاثینَ فارِسا وعِشرینَ راجِلاً لِیَستَقُوا الماءَ ، وهُم عَلی وَجَلٍ شَدیدٍ ، وأنشَأَ الحُسَینُ علیه السلام یَقولُ : یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خَلیلِکَم لَکَ فِی الإِشراقِ وَالأَصیلِ مِن طالِبٍ و صاحِبٍ قَتیلِوَالدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ وإنَّمَا الأَمرُ إلَی الجَلیلِوکُلُّ حَیٍّ سالِکٌ سبیلِ ثُمَّ قالَ لِأَصحابِهِ : قُوموا فَاشرَبوا مِنَ الماءِ یَکُن آخِرَ زادِکُم ، وتَوَضَّؤوا وَاغتَسِلوا ، وَاغسِلوا ثِیابَکُم لِتَکونَ أکفانَکُم . ثُمَّ صَلّی بِهِمُ الفَجرَ ، وعَبَّأَهُم تَعبِئَهَ الحَربِ ، وأمَرَ بِحَفیرَتِهِ الَّتی حَولَ عَسکَرِهِ ، فَاُضرِمَت بِالنّارِ ؛ لِیُقاتِلَ القَومَ مِن وَجهٍ واحِدٍ . (6)



1- .فی المصدر: «رأسه»، والصواب ما أثبتناه کما فی المصادر الاُخری .
2- .خَفَقَ بِرَأسِهِ خَفقَهً : إذا أخَذتهُ سِنَهٌ من النعاس فمال رَأسُهُ دونَ سائر جسده (المصباح المنیر: ص 176 «خفق») .
3- .فی مقتل الحسین علیه السلام وبحارالأنوار: «الصفیح» بدل «الصفح». والصفیح: من أسماء السماء (النهایه: ج 3 ص 35 «صفح») .
4- .أزِفَ : دنا وقرب (النهایه : ج 1 ص 45 «اُرف») .
5- .الفتوح : ج 5 ص 99 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 251 نحوه ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 3 .
6- .الأمالی للصدوق : ص 220 ح 239 ، بحارالأنوار : ج 44 ص 316 ح 1 .



1 / 24رؤیای امام علیه السلام در سحرگاه عاشورا

الفتوح :در وقت سحر ، حسین علیه السلام ، سرش [از خواب ، ] سنگین شد و سپس بیدار شد و فرمود : «آیا می دانید که هم اکنون ، چه خوابی دیدم ؟» . گفتند : چه دیدی ، ای فرزند دختر پیامبر خدا ؟ فرمود : «سگ هایی را دیدم که بر من ، سخت گرفته اند و میانشان ، سگ پیسه ای بود که از بقیّه بر من ، سخت تر می گرفت . گمان می بَرَم کسی که کُشتن مرا به عهده می گیرد ، مردی لَک و پیس دار از این قوم باشد . سپس ، جدّم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را با گروهی از یارانش دیدم که به من می فرماید : پسر عزیزم ! تو شهیدِ خاندان محمّدی و آسمانیان و ملکوتیان ، به تو بشارت یافته اند . افطارِ امشبت را نزد من خواهی بود . بشتاب و تأخیر مکن که این ، اَجَلِ فرود آمده از آسمان به قصد توست تا خونت را در شیشه ای سبز بگیرد ! . این است آنچه دیدم و بی تردید ، حادثه (مرگ)، نزدیک شده و گاهِ کوچ از این دنیا فرا رسیده است» .

1 / 25آماده شدن برای نبرد

اشاره

الأمالی ، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر از جدّش امام زین العابدین علیهم السلام : آن گاه امام حسین علیه السلام فرمان داد تا در اطراف لشکرش ، گودالی شبیه خندق کَنْدند و به دستور ایشان ، پُر از هیزم شد . آن گاه ، پسرش علی اکبر علیه السلام را با سی سوار و بیست پیاده ، برای آوردن آبْ فرستاد ، در حالی که خطرهای بسیاری آنها را تهدید می کرد ، و امام حسین علیه السلام ، این شعرها را می خواند : «ای روزگار ! اُف بر دوستی ات !چه بامدادها و شامگاه هایی داشته ای که در آنها ، همراه و یا جوینده ای کشته شدهکه روزگار ، از آوردن مانندش ، ناتوان است ! و کار ، با [ خدای ] بزرگ استو هر زنده ای ، این راه را می پیماید» . آن گاه ، امام حسین علیه السلام به یارانش فرمود : «برخیزید و آب بنوشید ، که آخرین توشه شماست ؛ و وضو بگیرید و غسل کنید و لباس هایتان را بشویید ، که کفن هایتان می شود» . سپس ، نماز صبح را با آنان خواند و آماده نبردشان ساخت . همچنین فرمان داد تا گودالی که اطراف لشکرش کَنده بودند ، پُر از آتش شود تا تنها از یک سو با دشمن بجنگند .


تاریخ الطبری عن أبی مخنف عن الحارث بن کعب وأبی الضحّاک عن علیّ بن الحسین [زین العابدین] علیه السلام :خَرَجَ [الحُسَینُ علیه السلام ] إلی أصحابِهِ ، فَأَمَرَهُم أن یُقَرِّبوا بَعضَ بُیوتِهِم مِن بَعضٍ وأن یُدخِلُوا الأَطنابَ بَعضَها فی بَعضٍ ، وأن یَکونوا هُم بَینَ البُیوتِ إلَا الوَجهَ الَّذی یَأتیهِم مِنهُ عَدُوُّهُم ... . قالَ أبو مِخنَفٍ : عَن عَبدِ اللّهِ بنِ عاصِمٍ عَنِ الضَّحّاکِ بنِ عَبدِ اللّهِ المِشرَقِیِّ قالَ : فی غداه عاشوراء وجَعَلُوا البُیوتَ فی ظُهورِهِم ، وأمَرَ بِحَطَبٍ وقَصَبٍ کانَ مِن وَراءِ البُیوتِ یُحرَقُ بِالنّارِ ؛ مَخافَهَ أن یَأتوهُم مِن وَرائِهِم . قالَ : وکانَ الحُسَینُ علیه السلام أتی بِقَصَبٍ وحَطَبٍ إلی مَکانٍ مِن وَرائِهِم مُنخَفِضٍ کَأَنَّهُ ساقِیَهٌ ، فَحَفَروهُ فی ساعَهٍ مِنَ اللَّیلِ ، فَجَعَلوهُ کَالخَندَقِ ، ثُمَّ ألقَوا فیهِ ذلِکَ الحَطَبَ وَالقَصَبَ ، وقالوا : إذا عَدَوا عَلَینا فَقاتَلونا ألقَینا فیهِ النّارَ ؛ کی لا نُؤتی مِن وَرائِنا ، وقاتَلنَا القَومَ مِن وَجهٍ واحِدٍ . فَفَعَلوا وکانَ لَهُم نافِعا . قالَ أبو مِخنَفٍ : فَحَدَّثَنی عَبدُ اللّهِ بنُ عاصِمٍ قالَ : حَدَّثَنِی الضَّحّاکُ المِشرَقِیُّ قالَ : لَمّا أقبَلوا نَحوَنا ، فَنَظَروا إلَی النّارِ تَضطَرِمُ فِی الحَطَبِ وَالقَصَبِ ، الَّذی کُنّا ألهَبنا فیهِ النّارَ مِن وَرائِنا لِئَلّا یَأتونا مِن خَلفِنا ، إذ أقبَلَ إلَینا مِنهُم رَجُلٌ یَرکُضُ عَلی فَرَسٍ کامِلِ الأَداهِ ، فَلَم یُکَلِّمنا حَتّی مَرَّ عَلی أبیاتِنا ، فَنَظَرَ إلی أبیاتِنا ، فَإِذا هُوَ لا یَری إلّا حَطَبا تَلتَهِبُ النّارُ فیهِ ، فَرَجَعَ راجِعا ، فَنادی بِأَعلی صَوتِهِ : یا حُسَینُ ، استَعجَلتَ النّارَ فِی الدُّنیا قَبلَ یَومِ القِیامَهِ ! فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : مَن هذا ؟ کَأَنَّهُ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ . فَقالوا : نَعَم ، أصلَحَکَ اللّهُ ، هُوَ هُوَ . فَقالَ : یَابنَ راعِیَهِ المِعزی ! أنتَ أولی بِها صِلِیّا . فَقالَ لَهُ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَهَ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، جُعِلتُ فِداکَ ، ألا أرمیهِ بِسَهمٍ ؟ فَإِنَّهُ قَد أمکَنَنی ، ولَیسَ یَسقُطُ مِنّی سَهمٌ ، فَالفاسِقُ مِن أعظَمِ الجَبّارینَ . فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : لا تَرمِهِ ؛ فَإِنّی أکرَهُ أن أبدَأَهُم . (1)



1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 421 423 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 393 396 ، المنتظم : ج 5 ص 339 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 560 ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 178 ، تذکره الخواصّ : ص 251 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 94 ، إعلام الوری : ج 1 ص 475 کلّها نحوه .



تاریخ الطبری به نقل از ابو مِخنَف : حارث بن کَعْب و ابو ضحّاک ، از امام زین العابدین علیه السلام برایم نقل کردند که : حسین علیه السلام به سوی یارانش بیرون آمد و به آنان ، فرمان داد که چادرهایشان را به هم نزدیک کنند و طناب های آنها را در هم بتابند و خودشان ، میان چادرها قرار گیرند و تنها سمتی را که دشمن از آن سو می آید ، باز بگذارند ... . همچنین ، عبد اللّه بن عاصم ، از ضحّاک بن عبد اللّه مشرقی برایم نقل کرده که : صبح عاشورا خیمه ها را پشتِ سر خود قرار دادند و امام علیه السلام ، فرمان داد تا هیزم و نِیی را که در پشت خیمه ها بود ، آتش زدند ، مبادا که دشمنان ، از پشت ، به آنها حمله کنند . سپس حسین علیه السلام ، به جای گودی که در پشت خیمه ها قرار داشت و مانند جوی آبی بود ، هیزم و نِی آورد و در دلِ شب ، آن جا را به شکل خندق در آوردند و هیزم و نِی را در آن جا ریختند و گفتند : چون دشمن به ما حمله کرد و با ما درگیر شد ، در این جا ، آتش می افکنیم تا از پشت سر ، بر ما وارد نشوند و تنها از یک سو با آنان بجنگیم . چنین کردند و سودبخش هم بود . عبد اللّه بن عاصم ، به نقل از ضحّاک مشرقی برایم گفت : هنگامی که دشمنان به سوی ما روی آوردند و به آتش برافروخته هیزم و نِی نگریستند همان آتشی که در پشتمان برافروخته بودیم تا از پشتِ سر به ما حمله نکنند ، یکی از سوارانِ غرق در سلاح آنان ، به شتاب و بی آن که با ما سخنی بگوید ، به سوی ما آمد و چون به خیمه هایمان نگریست و جز هیزم آتش گرفته ، چیزی ندید ، باز گشت و با تمام توان فریاد کشید : ای حسین ! در همین دنیا و پیش از فرا رسیدن قیامت ، به سوی آتش شتافتی . حسین علیه السلام گفت : «این کیست ؟! گویی شمر بن ذی الجوشن است ! » . گفتند : آری ! هموست . خداوند ، کارت را به سامان بدارد ! حسین علیه السلام فرمود : «ای پسر زن بُزچران! تو به در آمدن به آتش ، سزامندتری» . مسلم بن عَوسَجه ، به حسین علیه السلام گفت : ای فرزند پیامبر خدا ! فدایت شوم ! آیا او را با تیر نزنم ؟ اکنون در تیررسِ من است و تیر من ، به خطا نمی رود و این فاسق ، از بزرگ ترین زورگویان است . حسین علیه السلام فرمود : «تیراندازی مکن ، که من خوش ندارم آغازگرِ جنگ باشم» .


الأخبار الطوال :أمَرَ الحُسَینُ علیه السلام أصحابَهُ أن یَضُمّوا مَضارِبَهُم بَعضَهُم مِن بَعضٍ ، ویَکونوا أمامَ البُیوتِ ، وأن یَحفِروا مِن وَراءِ البُیوتِ اُخدودا ، وأن یُضرِموا فیهِ حَطَبا وقَصَبا کَثیرا ؛ لِئَلّا یُؤتَوا مِن أدبارِ البُیوتِ ، فَیَدخُلوها . (1)

مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :فَلَمّا أیِسَ الحُسَینُ علیه السلام مِنَ القَومِ وعَلِمَ أنَّهُم مُقاتِلوهُ ، قالَ لِأَصحابِهِ : قوموا فَاحفِروا لَنا حَفیرَهً شِبهَ الخَندَقِ حَولَ مُعَسکَرِنا وأجِّجوا فیها نارا ، حَتّی یَکونَ قِتالُ هؤُلاءِ القَومِ مِن وَجهٍ واحِدٍ ؛ فَإِنَّهُم لَو قاتَلونا وشَغَلنا بِحَربِهِم لَضاعَتِ الحَرَمُ ، فَقاموا مِن کُلِّ ناحِیَهٍ ، فَتَعاوَنوا وَاحتَفَرُوا الحَفیرَهَ ، ثُمَّ جَمَعُوا الشَّوکَ وَالحَطَبَ ، فَأَلقَوهُ فِی الحَفیرَهِ ، وأجَّجوا فیهَا النّارَ . (2)



1- .الأخبار الطوال : ص 256 ، بغیه الطلب فی تاریخ حلب : ج 6 ص 2627 .
2- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 248 ، الفتوح : ج 5 ص 96 نحوه وراجع : مطالب السؤول : ص 76 و کشف الغمّه : ج 2 ص 262 .



الأخبار الطّوال :حسین علیه السلام به یارانش فرمان داد که خیمه ها را چسبیده به هم بر پا کنند و خود ، جلوی خیمه ها باشند و پشتِ خیمه ها را گودال بکَنند و هیزم و نِی فراوانی در آن بیفروزند تا دشمن ، از پشتِ خیمه ها ، حمله و نفوذ نکند .

مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :هنگامی که حسین علیه السلام از آنان ناامید شد و دانست که با او می جنگند ، به یارانش فرمود: «برخیزید و برایمان به گِرد لشکرگاهمان ، گودالی مانند خندق ، حفر کنید و در آن، آتش بیفروزید تا تنها از یک جبهه با اینان بجنگیم ، که اگر اینان با ما بجنگند و ما را سرگرم جنگ با خود کنند، حرم ، تباه می شود» . یاران ، از هر سو برخاستند و با کمک هم، چاله ای کَنْدند و سپس ، خار و خاشاک ، گِرد آوردند و آن را در چاله ریختند و در آن ، آتش افروختند .





المناقب لابن شهرآشوب :فَلَمّا أصبَحوا عَبَّی الحُسَینُ علیه السلام أصحابَهُ ، وأمَرَ بِأَطنابِ البُیوتِ ، فَقُرِّبَت حَتّی دَخَلَ بَعضُها فی بَعضٍ ، وجَعَلوها وَراءَ ظُهورِهِم ؛ لِیَکونَ الحَربُ مِن وَجهٍ واحِدٍ ، وأمَرَ بِحَطَبٍ وقَصَبٍ کانوا أجمَعوهُ وَراءَ البُیوتِ ، فَطُرِحَ ذلِکَ فی خَندَقٍ جَعَلوهُ ، وألقَوا فیهِ النّارَ ، وقالَ : لا نُؤتی مِن وَرائِنا . (1)



1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 99 .



المناقب، ابن شهرآشوب :صبحگاهان، حسین علیه السلام ، یارانش را آماده کرد و فرمان داد تا خیمه ها را به گونه ای به هم نزدیک کنند و طناب ها را در هم بتابند و آنها را پشت سرِ خود قرار دادند تا جنگ ، تنها در یک جبهه باشد . همچنین فرمان داد تا در پشت خیمه ها ، هیزم و نِی گِرد آورند و در خندقی که کَنده بودند ، بریزند و در آن، آتش بیفکنند، و [ در بیان علّت آن ] فرمود : «تا از پشتمان نیایند» .



موقعیت خیمه های امام حسین علیه السلام و نقش آنها در صحنه نبرد

امام حسین علیه السلام ، در آغاز ورود به کربلا ، نقطه ای را برای بر پا کردن خیمه ها در نظر گرفت که در صورت وقوع درگیری با دشمن ، از دو ویژگی برخوردار باشد : 1 . دشمن ، از یک سو بیشتر نتواند به آنها حمله کند ؛ 2 . زنان و کودکان ، امنیت بیشتری داشته باشند . از این رو ، امام علیه السلام دستور داد خیمه ها را در منطقه ای زدند که پشتِ آن ، نیزار بود ، به گونه ای که دشمن نمی توانست از پشت به سپاه امام علیه السلام ، حمله کند . در گزارش طبری ، چنین آمده است : حسین علیه السلام ، راه افتاد و طلیعه سپاه عبید اللّه ، با او برخورد کردند . وقتی چنین دید ، راهش را به سوی کربلا ، کج کرد و برای این که تنها از یک جانب بجنگد ، نیزار و گیاهان تازه را در سمت پشتِ سر قرار داد و خیمه هایش را بر پا کرد . (1) و در گزارش ابن اعثم ، می خوانیم : یاران حسین علیه السلام ، فرود آمدند و بارها را در حوالی فرات ، مستقر کردند و خیمه ها را برای خانواده حسین علیه السلام و فرزندانش ، بر پا نمودند و خویشاوندانش ،



1- .ر. ک : ج 5 ص 351 ح 1511 .



خیمه هایشان را در اطراف خیمه او بر پا کردند . (1) افزون بر این ، پشت خیمه ها و یا پشت نیزاری که خیمه ها جلوی آن بود ، گودالی شبیه به جوی آب قرار داشت که به گزارش طبری ، امام علیه السلام در ساعتی از شب عاشورا ، دستور داد تا آن را کَندند و چیزی شبیه به خندق ، درست کردند و در آن ، هیزم و نِی ریختند تا هنگام حمله دشمن ، آن را آتش بزنند و مانعی دیگر برای حمله از پشتِ سر ایجاد نمایند . در این گزارش ، آمده است : امام علیه السلام ، صبحگاه عاشورا ، دستور داد تا هیزم و نِی آوردند و پشتِ خانه ها ، آتش برافروختند تا مبادا دشمن ، از پشتْ حمله کند . همچنین به دستور حسین علیه السلام ، به جایی در پشتِ جایگاهشان که همانند نهر آب ، گود بود ، نِی و هیزم آوردند و آن را در ساعاتی از شب کَنْدند و به صورت خندق ، در آوردند و نِی ها و هیزم ها را در آن ریختند و گفتند : هر گاه بر ما تاختند و قصد جنگ با ما را داشتند ، این جا را آتش می زنیم تا از پشتِ سر ، حمله نکنند و تنها از یک سو با ما رو به رو شوند . این کار ، برایشانْ سودمند افتاد . (2) اقدام دیگری که برای پیشگیری از حمله دشمن از پشت سر ، به دستور امام علیه السلام در شب عاشورا انجام شد ، این بود که یاران امام علیه السلام ، خیمه های خود را در کنار هم قرار دادند و با طناب ، آنها را از سه طرف به هم متصّل کردند و فقط یک راه از رو به رو برای برخورد با دشمن ، باقی گذاشتند . به این گزارش بنگرید : حسین علیه السلام ، به سوی یارانش آمد و دستور داد که خیمه هایشان را به هم نزدیک کنند و طناب های خیمه ها را به هم متّصل کنند و خودشان ، میان خیمه ها قرار بگیرند و تنها یک راه را که مقابل دشمن بود ، باز بگذارند . 3



1- .ر. ک : ج 5 ص 364 ح1519 .
2- .ر. ک : ص 61 ح 1605.



اگر مجموع این تدابیر حکیمانه جنگیِ امام علیه السلام نبود ، نه تنها سپاه ابن سعد می توانست از پشت ، یاران امام علیه السلام را مورد حمله قرار دهد ؛ بلکه در همان لحظات آغازین حمله ، به سادگی ، آنان را در حلقه محاصره خود می گرفتند و با کمترین درگیری ، امام علیه السلام و یارانش را شهید یا اسیر می کردند . ولی صبح عاشورا ، هنگامی که دشمن خواست تا حمله را آغاز کند ، ناگاه ، خود را در برابر تلّی از آتش و دود ، مشاهده کرد که از اطراف خیمه های امام علیه السلام و یارانش زبانه می کشید . ضحّاک مشرقی ، در این باره می گوید : وقتی به سمت ما آمدند ، ناگهان ، چشمشان به آتشی افتاد که از هیزم و نِی ، شعله می کشید . ما آن را پشتِ سرمان برافروخته بودیم تا از پشت ، به ما حمله ور نشوند . (1) او در ادامه ، می افزاید که خیمه های یاران امام علیه السلام ، چنان در محاصره آتش و دود بود که وقتی شمر از نزدیکی آنها عبور کرد ، چیزی جز هیمه هایی که آتش از آنها زبانه می کشید ، ندید . بر اساس این تدبیر و با این آرایش جنگی ، سپاه امام علیه السلام که عدد آنها بنا بر نقل مشهور ، 72 تن بود ، (2) توانستند در برابر سپاه دشمن که تعداد آنها تا 35 هزار نفر ، برآورد شده ، ساعت ها مقاومت کنند و شمار فراوانی از دشمنان را به هلاکت برسانند . طبری ، در این باره می گوید : تا ظهر ، با دشمن ، جنگ سخت و بی سابقه ای کردند و [دشمنان] به خاطر کنار هم قرار گرفتن خیمه ها و تراکم آنها ، جز از یک طرف نمی توانستند به آنها حمله ور شوند . (3)

.

1- .ر. ک: ص 63 ح 1605.
2- .ر . ک : ص 84 (فصل دوّم / سخنی در باره شمار دو سپاه) .
3- .ر. ک : ص 153 ح 1656 .



شدّت مقاومت یاران امام حسین علیه السلام در نبرد رویارو ، موجب شد که عمر بن سعد ، جمعی از سپاه خود را مأمور کرد که خیمه های آنها را ویران کنند تا بتوانند آنها را محاصره نمایند . (1) این تدبیر هم کارساز نبود ؛ چون یاران امام علیه السلام ، در گروه های سه یا چهار نفره ، در لا به لای خیمه ها کمین می کردند و دشمن را که مشغول ویران کردن خیمه ها بودند ، از پا در می آوردند . ابن سعد ، چون از این اقدام هم نتیجه ای نگرفت ، برای پیشگیری از تلفات بیشتر سپاه خود ، ضمن دستور توقّف این عملیات ، مجدّدا چنین دستور داد که خیمه ها را آتش بزنند ؛ ولی داخل آنها نشوند و آنها را خراب نکنند . لذا آتش آوردند و خیمه ها را آتش زدند . یاران امام علیه السلام می خواستند مانع آتش زدن خیمه ها شوند ؛ ولی امام علیه السلام فرمود : دَعوهُم فَلیُحرِقوها . فَإِنَّهُم لَو قَد حَرَّقوها لَم یَستَطیعوا أن یَجوزوا إلَیکُم مِنها . (2) رهایشان کنید تا خیمه ها را بسوزانند ، که اگر آنها را به آتش بکشند ، نخواهند توانست از آنها عبور کنند و به شما دست یابند . بدین سان ، دشمن ، بخشی از خیمه های یاران امام علیه السلام را که مانع نفوذ آنها بود ، آتش زد؛ امّا همان طور که امام علیه السلام پیش بینی کرده بود ، باز هم نتوانستند به حلقه دفاعی یاران او نفوذ کنند و بدین ترتیب ، امام علیه السلام و یاران دلاور و باوفایش ، تا آخرین نفر و آخرین نفس ، در برابر سپاه کوفه که همچون سیل به سوی آنان سرازیر شده بودند ، مقاومت کردند .



1- .ر. ک: ص 153 ح 1656 .
2- .ر . ک : ص 153 ح 1656.



بر پایه گزارش هایی که گذشت ، می توان چنین نتیجه گیری کرد که : 1 . چینش و آرایش خیمه های همراهان امام علیه السلام ، به صورت هِلالی بوده است که خیمه های اهل حرم ، در بخش میانی آن قرار داشته و دو سوی آن ، تا میدان نبرد ، کشیده شده بوده است . این دو طرف ، احتمالاً خیمه های یاران بوده که به دلیل حضور ساکنان آن در میدان نبرد ، غالبا خالی بوده است و از آنها به عنوان سنگر یا دیوار دفاعی ، استفاده می شده است که در نهایت ، به دستور عمر بن سعد ، به آتش کشیده شدند . 2 . خیمه های یاران امام علیه السلام ، با میدان نبرد ، فاصله چندانی نداشته اند . این مطلب ، در گزارش های دیگر از صحنه نبرد نیز دیده می شود ، چنان که در گزارش مربوط به شهادت علی اکبر علیه السلام ، آمده است : او را از قتلگاهش آوردند و در برابر خیمه هایی که در مقابلش می جنگیدند ، گذاشتند . (1) 3 . اهل بیتِ امام علیه السلام ، از نزدیک ، شاهد جانبازی عزیزان خود ، و قساوت و بی رحمیِ دشمنان بوده اند . از این رو ، می توان حدس زد که بر زنان و کودکانی که دیده اند عزیزانشان در جلوی چشم آنها قطعه قطعه می شوند ، چه گذشته است!



1- .ر . ک : ج 7 ص 17 ح 1764 .



1 / 26التَّرحابُ بِالشَّهادَهِتاریخ الطبری عن غلام لعبد الرحمن بن عبد ربّه الأنصاری :کُنتُ مَعَ مَولایَ ، فَلَمّا حَضَرَ النّاسُ وأقبَلوا إلَی الحُسَینِ علیه السلام ، أمَرَ الحُسَینُ علیه السلام بِفُسطاطٍ فَضُرِبَ ، ثُمَّ أمَرَ بِمِسکٍ فَمیثَ (1) فی جَفنَهٍ عَظیمَهٍ أو صَحفَهٍ ، قالَ : ثُمَّ دَخَلَ الحُسَینُ علیه السلام ذلِکَ الفُسطاطَ ، فَتَطَلّی بِالنّورَهِ . قالَ : ومَولایَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَبدِ رَبِّهِ وبُرَیرُ بنُ حُضَیرٍ الهَمدانِیُّ عَلی بابِ الفُسطاطِ تَحتَکُّ مَناکِبُهُما ، فَازدَحَما أیُّهُما یَطَّلی عَلی أثَرِهِ ، فَجَعَلَ بُرَیرٌ یُهازِلُ عَبدَ الرَّحمنِ، فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ : دَعنا، فَوَاللّهِ ، ما هذِهِ بِساعَهِ باطِلٍ . فَقالَ لَهُ بُرَیرٌ : وَاللّهِ ، لَقَد عَلِمَ قَومی أنّی ما أحبَبتُ الباطِلَ شابّا ولا کَهلاً ، ولکِن وَاللّهِ إنّی لَمُستَبشِرٌ بِما نَحنُ لاقونَ ، وَاللّهِ ، إن بَینَنا وبَینَ الحورِ العینِ إلّا أن یَمیلَ هؤُلاءِ عَلَینا بِأَسیافِهِم ، ولَوَدِدتُ أنَّهُم قَد مالوا عَلَینا بِأَسیافِهِم . قالَ : فَلَمّا فَرَغَ الحُسَینُ علیه السلام دَخَلنا فَاطَّلَینا . (2)

أنساب الأشراف :أمَرَ الحُسَینُ علیه السلام بِفُسطاطٍ فَضُرِبَ ، فَاطَّلی فِیهِ بِالنّورَهِ ، ثُمَّ اُتِیَ بِجَفنَهٍ أو صَحفَهٍ ، فَمیثَ فیها مِسکٌ ، وتَطَیَّبَ مِنهُ ، ودَخَلَ بُرَیرُ بنُ خُضَیرٍ الهَمدانِیُّ فَاطَّلی بَعدَهُ ، ومَسَّ مِن ذلِکَ المِسکِ ، وتَحَنَّطَ الحُسَینُ علیه السلام وجَمیعُ أصحابِهِ ، وجَعَلَتِ النّارُ تَلتَهِبُ خَلفَ بُیوتِ الحُسَینِ علیه السلام وأصحابِهِ ، فَقالَ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ : یا حُسَینُ ! تَعَجَّلتَ النّارَ ! فَقالَ : أنتَ تَقولُ هذا یَابنَ راعِیَهِ المِعزی ! أنتَ وَاللّهِ أولی بِها صِلِیّا . فَقالَ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَهَ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! ألا أرمیهِ بِسَهمٍ ؟ فَإِنَّهُ قَد أمکَنَنی . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : لا تَرمِهِ ، فَإِنّی أکرَهُ أن أبدَأَهُم . (3)



1- .مِثتُ الشیء ، إذا دُفته [أی خلطته] فی الماء (النهایه : ج 4 ص 378 «میث») .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 423 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 561 ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 178 وفیه «یزید بن حصین» وکلاهما نحوه .
3- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 395 .



1 / 26استقبال از شهادت با روی باز

تاریخ الطبری به نقل از غلام عبد الرحمان بن عبدِ رَبِّه انصاری : با مولایم بودم. هنگامی که دشمنانْ حضور یافتند و به حسین علیه السلام روی آوردند، حسین علیه السلام فرمان داد تا خیمه ای بر پا شود و سپس ، مُشک را در دیگی بزرگ با آب در آمیزند . آن گاه ، حسین علیه السلام به درون آن خیمه رفت و نوره مالید. سپس مولایم عبد الرحمان بن عبد ربّه و بُرَیر بن حُضَیر هَمْدانی ، بر درِ خیمه ، شانه هایشان به هم ساییده می شد و بر سر این که کدام یک پس از امام علیه السلام نوره بمالند ، با هم بحث می کردند . بُرَیر ، با عبد الرحمان ، شوخی می کرد . عبد الرحمان ، به او گفت: رهایمان کن . به خدا سوگند، اکنون، وقت بازی و شوخی و بطالت نیست ! بُرَیر به او گفت: به خدا سوگند، قوم من می دانند که من ، بطالت [ و شوخی کردن ]را دوست نداشته ام ، نه در جوانی و نه در پیری ؛ امّا به خدا سوگند ، من به آنچه خواهیم دید ، مُژده داده شده ام! به خدا سوگند، میان ما و حور العین ، جز این نیست که اینان با شمشیرهایشان ، به ما حمله کنند ، و بسیار دوست دارم که این کار را بکنند ! هنگامی که حسین علیه السلام فارغ شد، ما به درون [ خیمه ] رفتیم و نوره مالیدیم .

انساب الأشراف :حسین علیه السلام ، فرمان داد تا خیمه ای زده شد و در آن ، نوره مالید . سپس دیگی یا کاسه بزرگی آوردند و در آن ، مُشک را با آب ، درآمیختند و با آن ، خود را خوش بو کرد . بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانی ، به درون [ آن خیمه ] آمد و پس از حسین علیه السلام ، نوره مالید و از آن مُشک ، به خود مالید . حسین علیه السلام و همه یارانش ، حُنوط گذاشتند ، در حالی که آتش ، در پشت خیمه های حسین علیه السلام و یارانش ، زبانه می کشید. شمر بن ذی الجوشن گفت: ای حسین ! به سوی آتش ، شتاب ورزیده ای! حسین علیه السلام فرمود: «تو این را می گویی، ای پسر زن بُزچران! به خدا سوگند ، تو به در آمدن به آن ، سزامندتری !» . مسلم بن عَوسَجه گفت: ای فرزند پیامبر خدا ! در تیررس من است. آیا تیری به سوی او نیندازم ؟ حسین علیه السلام فرمود: «نینداز ، که من خوش ندارم آغازگرِ جنگ باشم» .



الملهوف :فَلَمّا کانَ الغَداهُ أمَرَ الحُسَینُ علیه السلام بِفُسطاطِهِ فَضُرِبَ ، وأمَرَ بِجَفنَهٍ فیها مِسکٌ کَثیرٌ ، وجُعِلَ فیها نورَهٌ ، ثُمَّ دَخَلَ لِیَطَّلِیَ . فَرُوِیَ أنَّ بُرَیرَ بنَ حُصَینٍ الهَمدانِیَّ وعَبدَ الرَّحمنِ بنَ عَبدِ رَبِّهِ الأَنصارِیَّ وَقَفا عَلی بابِ الفُسطاطِ لِیَطَّلِیا بَعدَهُ ، فَجَعَلَ بُرَیرٌ یُضاحِکُ عَبدَ الرَّحمنِ ، فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ : یا بُرَیرُ ، أتَضحَکُ ؟! ما هذِهِ ساعَهُ ضِحکٍ ولا باطِلٍ . فَقالَ بُرَیرٌ : لَقَد عَلِمَ قَومی أنّی ما أحبَبتُ الباطِلَ کَهلاً ولا شابّا ، وإنَّما أفعَلُ ذلِکَ استِبشارا بِما نَصیرُ إلَیهِ ، فَوَاللّهِ ، ما هُوَ إلّا أن نَلقی هؤُلاءِ القَومَ بِأَسیافِنا نُعالِجُهُم بِها ساعَهً ، ثُمَّ نُعانِقُ الحورَ العینَ . (1)

رجال الکشّی :لَقَد مَزَحَ حَبیبُ بنُ مُظاهِرٍ الأَسَدِیُّ ، فَقالَ لَهُ یَزیدُ بنُ خُضَیرٍ الهَمدانِیُّ وکانَ یُقالُ لَهُ سَیِّدُ القُرّاءِ : یا أخی ، لَیسَ هذِهِ بِساعَهِ ضِحکٍ ! قالَ : فَأَیُّ مَوضِعٍ أحَقُّ مِن هذا بِالسُّرورِ ؟ وَاللّهِ ، ما هُوَ إلّا أن تَمیلَ عَلَینا هذِهَ الطَّغامُ بِسُیوفِهِم ، فَنُعانِقَ الحورَ العینَ . (2)

مثیر الأحزان :دَخَلَ [الحُسَینُ] علیه السلام لِیَطَّلِیَ ، ووَقَفَ عَلی بابِ الفُسطاطِ بُرَیرُ بنُ خُضَیرٍ الهَمدانِیُّ وعَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَبدِ رَبِّهِ الأَنصارِیُّ ، فَجَعَلَ بُرَیرٌ یُضاحِکُ عَبدَ الرَّحمنِ ، فَقالَ : یا بُرَیرُ ، ما هذِهِ ساعَهُ باطِلٍ . فَقالَ بُرَیرٌ : وَاللّهِ ، ما أحبَبتُ الباطِلَ قَطُّ ، وإنَّما فَعَلتُ ذلِکَ استِبشارا بِما نَصیرُ إلَیهِ 3 . (3)



1- .الملهوف : ص 154 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 1 .
2- .رجال الکشّی : ج 1 ص 293 ح 133 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 93 ح 33 .
3- .مثیر الأحزان : ص 54 .



الملهوف :چون صبح شد، حسین علیه السلام فرمان داد تا خیمه ای برایش برپا شود . نیز فرمان داد تا کاسه بزرگی که در آن ، مُشک فراوانی ریخته بودند ، آماده کنند و در داخل آن ، نوره قرار داده شد . سپس امام علیه السلام ، به درون خیمه رفت تا نوره بمالد . همچنین نقل شده که بُرَیر بن حُصَین هَمْدانی و عبد الرحمن بن عبد ربّه ، بر در خیمه ایستاده بودند تا پس از امام علیه السلام ، نوره بمالند . بُرَیر با عبد الرحمان ، شوخی می کرد . عبد الرحمان به او گفت : ای بُرَیر ! آیا می خندی ؟! اکنون که وقت خنده و بطالت نیست . بُرَیر گفت : قوم من می دانند که من ، بطالت [ و شوخی کردن ] را دوست نداشته ام ، نه در جوانی و نه در پیری . این شوخی کردن ، تنها به خاطر بشارتی است که یافته ایم و به سوی آن می رویم . به خدا سوگند ، جز این نیست که این قوم را با شمشیرهایمان ، ملاقات کنیم و مقداری با آنان بجنگیم و آن گاه ، با حور العین ، هماغوش می شویم !

رجال الکشّی :حبیب بن مُظاهر اسدی ، شوخی می کرد . یزید بن خُضَیر هَمْدانی که سَرور قاریان نامیده می شد ، به او گفت: ای برادر من ! اکنون، هنگام شوخی [ و خنده ] نیست ! او گفت: کجا از این جا برای شادی ، سزامندتر ؟ به خدا سوگند، جز این نیست که این طاغیان ، با شمشیرهایشان ، به ما حمله کنند و سپس با حور العین ، هماغوش می شویم !

مثیر الأحزان :حسین علیه السلام ، وارد [ خیمه مخصوص ] شد تا نوره بمالد و بر درِ آن خیمه ، بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانی و عبد الرحمان بن عبد ربّه انصاری ، ایستاده بودند . بُرَیر با عبد الرحمانْ شوخی می کرد. او گفت: ای بُرَیر ! اکنون ، هنگام بطالت[ گویی ]نیست . بُرَیر گفت : به خدا سوگند، تا کنون ، بطالت[ گویی و شوخی کردن ] را دوست نداشته ام و تنها در پیِ مژده یافتن بدانچه به سوی آن روانیم ، شوخی می کنم. 1


الفَصْلُ الثَّانی : نَظرَهٌ إلی ساحَهِ القِتالِ2 / 1المُواجَهَهُ بَینَ جَیشِ الهُدی وجَیشِ الضَّلالَهِالأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جدّه [زین العابدین] علیهم السلام :قالَ [الحُسَینُ علیه السلام ] لِأَصحابِهِ : قوموا فَاشرَبوا مِنَ الماءِ ، یَکُن آخِرَ زادِکُم ، وتَوَضَّؤوا وَاغتَسِلوا ، وَاغسِلوا ثِیابَکُم لِتَکونَ أکفانَکُم . ثُمَّ صَلّی بِهِمُ الفَجرَ ، وعَبَّأَهُم تَعبِئَهَ الحَربِ . (1)

الإرشاد :أصبَحَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام فَعَبَّأَ أصحابَهُ بَعدَ صَلاهِ الغَداهِ ، وکانَ مَعَهُ اثنانِ وثَلاثونَ فارِسا وأربَعونَ راجِلاً ، فَجَعَلَ زُهَیرَ بنَ القَینِ فی مَیمَنَهِ أصحابِهِ ، وحَبیبَ بنَ مُظاهِرٍ فی مَیسَرَهِ أصحابِهِ ، وأعطی رایَتَهُ العَبّاسَ أخاهُ علیه السلام ... . وأصبَحَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ فی ذلِکَ الیَومِ ، وهُوَ یَومُ الجُمُعَهِ وقیلَ : یَومُ السَّبتِ فَعَبَّأَ أصحابَهُ وخَرَجَ فیمَن مَعَهُ مِنَ النّاسِ نَحوَ الحُسَینِ علیه السلام ، وکانَ عَلی مَیمَنَتِهِ عَمرُو بنُ الحَجّاجِ ، وعَلی مَیسَرَتِهِ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ ، وعَلَی الخَیلِ عُروَهُ بنُ قَیسٍ ، وعَلَی الرَّجّالَهِ شَبَثُ بنُ رِبعِیٍّ ، وأعطَی الرّایَهَ دُرَیدا مَولاهُ . (2)



1- .الأمالی للصدوق : ص 221 ح 239 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 316 .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 95 ، إعلام الوری : ج 1 ص 457 و لیس فیه ذیله ، روضه الواعظین : ص 203 ولیس فیه ذیله من «وکان علی میمنته» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 4 ؛ الأخبار الطوال : ص 256 وفیه «عزره بن قیس» ، بغیه الطلب فی تاریخ حلب : ج 6 ص 2628 وفیهما «زید مولی عمر بن سعد» بدل «دُریدا مولاه» وکلاهما نحوه وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 100 .